-
۱۰۱۹
بخشی از آداب و رسوم ناحیه هَردِنگ ( روستای رَخ ) :
رخ ، روستایی از توابع بخش مود شهرستان سربیشه در استان خراسان جنوبی است .
مراسم آغاز درو :
در بین کشاورزان و دامداران منطقه مرسوم است که به جای ذکر نام ماه ها ، محاسبه فصل ها انجام می شود . اصطلاح ( نوروز بعد از بهار ) اشاره به روزهای پایانی خرداد و آغاز فصل برداشت محصول دارد .
از نظر کشاورزان این روستا زمانی میتوان گندم را برداشت کرد که دیگر دانه گندم زیر انگشت له نشود و شیره آن بیرون نیاید . اما آنها در هر روز یا ساعتی گندم را درو نمیکردند . در روستاهای ناحیه هردنگ درو را در یک روز خوب شروع می کردند .
یکی از علامت های شروع دوران درو ، بیرون آمدن گندم از غلاف است که در این زمان معمولا کشاورز ( صاحب زمین ) ابتدا چند خوشه گندم را می برید و دانه های آن را روی آتش کاملا برشته می کرد که اصطلاحا به آن ( گله وری ) می گفتند .
معمولا کشاورز این گندم را داخل دستمال می ریخت و برای خانواده اش می برد .
این گندم های برشته ارزش زیادی برای کشاورز داشت و سعی می کرد حتی یک دانه آن برزمین نیفتد و معمولا گندم سبز رسیده را قبل از دروی کامل بو می دادند و سپس ان را بلغور می کردند و با آن آش و پلو تهیه می نمودند .
در ناحیه ، درو را در اول صبح که هوا تازه روشن شده بود و اصطلاحا به آن شوکی می گفتند ، آغاز می کردند و تا وقت ناهار یا نیمه روز ادامه می دادند .
در روستاهای ناحیه هردنگ من جمله رخ ، بعد از انتخاب روز مناسب درو ، صاحب زمین ابتدا حیوانی را نزدیک زمین سر می برید و بخشی از آنرا بین افراد مستمند توزیع می کرد و بخشی را هم برای ناهار دروگران کنار می گذاشت .
در این روستا ها معمولا دروگران ساعت 4 صبح برای چیدن گندم از منزل خارج می شدند و قبل از درو گندم ، سه بار یا علی می گفتند و بعد کار را آغاز می کردند .
جار زدن ، برابری :
منظور از کلمه جار که به آن (جارجار داری ) هم می گفتند در اصل کمک و استمداد از دیگران است .
زارعین دهات و آبادی هایی که گندم آبی و پرحاصل داشتند ، برای چیدن گندم خود از کشاورزان آبادی های مجاور کمک می گرفتند تا در زمان معین درو تمام شود .
در زمین های بزرگ معمولا فقط بخش کوچکی به عنوان جار انتخاب می شد . در یک روز کدخدا روز جار را اعلام میکرد و مردم در آن بخش شروع به رقابت با یکدیگر برای جمع آوری گندم می کردند . معمولا از خویشاوندان دور و نزدیک یا آبادی های پیرامون نیز برای جمع کردن جار کمک می گرفتند .
در روستا های منطقه رسم بود که تمام گندم های ده را در یک روز معین درو کنند که به آن برابری می گفتند . در واقع جار یا ( بر ) دو اصطلاح برای شروع رقابت در جمع آوری گندم بود .
اگر کسی همان روز معین نمیتوانست تمام گندم ها را درو کند اصطلاحا می گفتند جار به او شکسته است .
در این روستا ها اگر کسی جلوتر از سایرین گندم خود را درو میکرد به کمک قوم و خویشان خود می رفت و به آنان کمک میکرد تا جار به خویشاوندانش نشکند و اگر جار بر فردی می شکست آن فرد بسیار هراسان می شد و حتما حیوانی را برای دفع بلا می کشت .
مردم معتقد بودند بازنده جار ممکن است به بلایی سخت دچار شود .
در این روستا ها در موقع درو باهم ( جاراجار ) یا لج می کردند که زودتر از دیگری دروی خود را تمام کنند البته گاهی لج ها شدت می گرفت و مجبور بودند از آبادی های اطراف کمک بگیرند .
معمولا کار با سر و صدای فراوانی شروع می شد . بر سر مزرعه ساز و دهل می آوردند و بالای گندم ، ساز و آواز محلی می نواختند .
در گذشته در روستاهای ناحیه هردنگ برای جلوگیری از بروز حوادث ناخوشایند ، یکی از اهالی ده جار را می خرید و آن سال مردم برای جمع آوری محصول عجله نمی کردند . این فرد باید تا آخر مهر ماه یک قطعه از زمین های زیر کشت خود را که در معرض دید مردم بود درو نمیکرد تا مردم با خاطر آسوده به گردآوری گندم بپردازند ، در عوض همه موظف بودند پس از پایان کار یک من گندم به خریدار جار بدهند .
پرباری محصول :
کشاورزان پرباری یا کم بودن محصول را امری خارج از محیط اقتدار خود دانسته و پیرامون آن اعتقادات فراوانی داشتند .
اگر محصول گندم در بخشی از زمین بیش از سایر قسمت ها ، پربار باشد ، اصطلاح کاکول زدن را برای آن استفاده می کردند .
وقتی قطعه دارای کاکول را پیدا می کردند ، آن قسمت را نمی بریدند .
گندم کاکول زده از سایر گندم ها بلندتر ، ضخیم تر ، و پردانه تر بود و علامت خاص آن سه عدد خوشه گندم در هم فرورفته و با مژه های رو به قبله بود .
این کاکول را موجب خیر و برکت بی پایان برای صاحب مزرعه می دانستند برای همین اطراف آن را به اندازه یک دسته که به آن چیک می گفتند ، نمی چیدند . کار تقریبا به حالت نیمه تعطیل در می آمد تا سر بزغاله یا خروسی پای کاکول بریده شود . خون این حیوان حتما باید پای کاکول ریخته می شد که به آن خینریزان می گفتند .
سر بریدن حیوان توسط سر دسته گروه درو انجام می شد . او ابتدا حیوان را دور کاکول می چرخاند و بعد آن را سر می برید . گوشت حیوان بین مردم روستا تقسیم و برای ناهار کارگران کباب می شد . پسر بچه هایی که در مزرعه در جمع آوری و جمع کردن خوشه های گندم همکاری می کردند ، به خواندن ترانه شکرگزاری از خداوند اقدام می کردند .
در حین میل غذا و با احتیاط بسیار کاکول را بریده و به صورت یک دسته با نخی محکم آن را می بستند و به مکان خرمن می فرستادند . در خرمن دسته کاکول را به همان حالت ایستاده در راس خرمن نصب می کردند که از دور معلوم باشد .
اگر کاکول های دیگری در گندم های همان فرد پیدا می شد ، بزغاله نذری را دور یکایک آنها می گرداندند و در پای آخرین کاکول سر می بریدند .
در برخی مناطق قسمت های کاکول دار را در روز های درو به حال خود رها می کردند و بعد از پایان کامل درو ، یک نان محلی به نام کماچ درست می کردند و به صورت گروهی پیرامون زمین کاکول زده گردهم جمع می شدند .
مقداری از کماچ را به دسته داس می مالیدند و بعد با سه صلوات ، کماچ را دور کاکول سه بار می چرخاندند . بعد سه بار یاعلی می گفتند و با داس مذکور کاکول را می بریدند و روی خرمن می گذاشتند .
مراسم پایان درو :
همچنان که آغاز درو از منظر کشاورزان در فرایند برکت دهی مهم است ، پایان کار نیز بسیار حائز اهمیت است . مراسم صلوات دادن یا صلواتانه در بسیاری از روستا ها اجرا می شد . شب قبل از صلواتانه ، صاحب زمین به اهل خانه خبر می داد که فردا صلواتانه داریم . بنابراین همسر او می دانست که فردا باید غذای مناسب پایان درو را که بیشتر شامل رشته پلو و آبگوشت بود تهیه کند . برخی نیز گوسفندی سر می بریدند یا حلوا درست می کردند .
معمولا هنگام چیدن آخرین خوشه گندم ، همه دروگران باهم صلوات می فرستادند و لبه تیغ داس را می بوسیدند . همراه صاحب زمین به منزل او می رفتند و پذیرایی می شدند .
بعد از جمع آوری گندم ، دروگران داس های خود را بر زمین می گذاشتند و روی زمین درو شده سجده می کردند و پس از گفتن سه مرتبه سبحان الله و صلوات ، سردسته های درو گران با صدای بلند می گفتند : خدایا تا عمر داریم ریشه زراعت را از زمین قطع مفرما و بعد همه آمین گویان سر از سجده بر می داشتند .
معمولا آخرین دسته های جمع آوری شده در زمین به عنوان صلواتانه به یکی از افراد بی بضائت روستا داده می شد . جز این پس از جمع آوری دسته های گندم از زمین ، صاحب درو یک خوشه گندم را در چاله ای که با دست کنده بود می کاشت و روی آن را با خاک می پوشاند با این اعتقاد که ریشه زراعت آن خانواده در زمین فرو رفته و قطع نخواهد شد . در انتهای درو وقتی مقدار کمی گندم برای درو باقی می ماند ، دروگرها رو به قبله می ایستادند و شروع به صلوات فرستادن می کردند و اشعار زیر را می خواندند :
زمین را کردیم کلا درو
کارگر نبینه درد و بلا
به حرمت شاه کربلا صلوات
بعد هر کس یک مشت از آخرین گندمی که چیده بود را در دست می گرفت و رو به قبله می ایستاد . سر دسته گروه با صدای بلند چنین می گفت :
ارواح انبیا و اولیا ، شهیدان دشت کربلا ، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر شاد ، و روح علی ابن ابی طالب و مسلم ابن عقیل و علی اکبر قاسم و ابوالفضل و ائمه اطهار شاد ، به حرمت فاتحه مع الصلوات .
بعد از آخرین مشت گندم و بعد از صلوات ، آخرین دسته را بر زمین می گذاشت و داس و انگشتانه خود را روی آن قرار می داد و فاتحه ای برای روح اموات می خواندند . بعد هر کس داس خودش را برمیداشت و پشت سر می انداخت به معنی اینکه چند درو را پشت سر گذاشتیم .
در برخی از روستاهای ناحیه هردنگ ، وقتی که تمام قطعات زمین درو شد ، زمینی با مساحت تقریبا 5 متر یا کمتر یا بیشتر که به آن باغچه می گفتند ، درو نمی شد تا روی آن صلوات بفرستند . قبل از شروع این قسمت ابتدا کمی آب روی گندم ها می ریختند . بعد در یک صف رو به قبله ، ابتدا داس هایشان را به زمین می انداختند ، بار اول هرکس نوک داسش در زمین فرو می رفت ، آن سال بخت و اقبال با او بود .
سپس همگی داس ها را برداشته و آخرین دسته های گندم را درو می کردند و بعد یک نفر دسته ای از این گندم های آخر را در مزرعه دفن می کرد و می گفتند : برکتین خرمنه = برکتت به خرمن
بعد همه در کنار زمین می نشستند و با خوردن میوه و شیرینی ، به اصطلاح دهان خود را شیرین می کردند و به صاحب مزرعه تبریک می گفتند .
در روستا های ناحیه هردنگ در روز تمام شدن درو ، همه دروگرانی که سر زمین حضور داشتند در دقایق آخر هرچه گندم در دستشان بود در یک زمان واحد ، به هوا پرتاب می کردند و برای خوردن شام به منزل صاحب زمین می رفتند که به آن سرواسانه می گفتند .
منبع :
1 . کتاب گنج نامه ناحیه هردنگ نوشته آقای کمال غوث
2 . استفاده از صحبت های مادربزرگم خانم زینب محسنی
تهیه کننده : کوثر ربیع زاده رخ
زیر نظر استاد ابراهیم حقیقی